تصویر هدر بخش پست‌ها

میراکلس عجایب

سلام به وبلاگ من خوش آمدید در اینجا کلی پست های مفید طنز دیدنی براتون میزاریم

عشق ناهنجار پارت 2

عشق ناهنجار پارت 2

| 🖤 Nahal 💜

سلام به روی ماهتون من از امروز دوباره شروع میکنم به نوشتن این رومان بپرید به

ادامه ی مطلب 👇🏻

👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

تاکی 💙 : از خونه که زدم بیرون مدیر عامل زنگ زد : 

هی آدرین کجایی یه معموریت خیلی مهم برات دارم به خونه ی شما یک بسته فرستاده شده داخل اون بسته یک جعبس که روی کاغذی که دور جعبه پیچیده شده نوشته ( برای شهر نیوزلند ) فرستاده شود داخل جعبه مقداری پول گذاشته شده و همچنین یک متکای کوچک متکا رو که بر داری روی جعبه یک آدرس به شکل حکاکی نوشته شده ( نکته : جعبه هه چوبیه ) اون آدرس یک همون جایی که با همکارت ملاقات میکنی مقدار پول ها 35$ ( دلار ) 

هست به فرود گاه برو و یادت باشه یکی از اون پول ها به شکل مخفی است ( مثل وقتی که پول نقد رو روبه نور میگیری و یک نماد داره و لی یکی از این 35 دلار اون نماد رو نداره ) و اون بیلیت هواپیماییه که تو قراره با اون به نیوزلند بری 3 روز دیگه پرواز داری مدارات رو سپردم بزارن داخل دفترت بعد از این که مدارکات رو خواندی وسایلاتو رو آماده کن که قراره به مدت 2 یا 3 هفته در نیوزلند باشی اون جا با همکارت خانمه استاین آشنا میشی مراقب باش اونجا پر از خلاف کار های مخفیه....... 

آیا این معموریت را میپذیریم؟ 

تاکی ( آدرین ) : بله میپزیرم 

از زبان راوی 

تاکی سوار ماشین میشه و حرکت میکنه به سمت شرکت تو راه با خودش زمزمه میکنه : باید یه بهونه برای خانوادم پیدا کنم! 

وقتی که رستید به خانم ناتالی سلامی میکنه و به دفترش میره 

مدارک ها و پرونده ها روی میزش قرار گرفته بود 

توی اون پرونده ها نوشته بود رئیس اون گروه الکس آندرسون بوده و شواهد نشون میده معلوم نیست در کجا هست و یا در کجا زندگی میکنه مدارک خیلی کمی اند ولی طبق نقشه من و خانم استاین باید وانمود کنیم که وابسته به مواد مخدر هستیم 

و مسله این که اون آمار تمام مشتریانش و تمام کسانی که در اونجا وابسته به مواد هستند رو داره پس باید خیلی طبیعی نقش بازی کنیم و وقتی که به ما اون مواد رو داد توی آزمایش گاه مخفی ای که فقط جاسوس هایی مثل من اون جارو بلدن میرن در اون جا روی اون مواد تجزیه و  تحلیل می‌شود تا ببینیم الکس با استفاده از چه موادی تمام مشتریانش را به کشتن داده و طبق شواهد دیگه ای که به وجود اومده اون یک عطاری گیاهی داره اما بجای گیاهان دارویی مواد میفروشه 

ولی چون خودش در اونجا کار نمیکنه پیدا کردنش یک ذره سخت تر میشود اما برای جاسوس های مقام بالایی مثل من و خانم استاین مثل آب خوردن است تعریفی از خودم نباشه من تو نقش بازی کردن خیلی ماهرم (  اینجا نیش خند میزنه ) و اون طوری که مدیر میگفت اون هم رتبه ی بالایی در جاسوسی داره 

بعد از اینکه کامل مدارات و پرونده ها رو خواندم و وقتی به ساعت نگاه کردم تایم کاریم تموم شده بود با خودم گفتم : چقدر سریع گذشت 

سوار ماشین شدمو حرکت کردم به سمت خونه 

توی آسانسور گفتم آخرون باری که مامان رو گول زدم با عواقب بدی مواجه شدم و دیگه به خودم قول دادم دروغ نگم ولی اون ها هم نباید بفهمند من واقعا کی هستم خیلی خطرناکه... 

وقتی رسیدم بوی خوش غذای مامان توی خونه پیچیده بود درو که باز کردم مامانم جلو اومد گفت : سلام پسرم خوش اومدی 

تاکی : ممنون مامان 

مارتا هم اومد گفت :  خسته نباشی داداشی 

لبخندی بهش زدمو گفتم ممنون آجی 

مامانم گفت دیگه خوش آمد گویی بسه بیاید که ناهار حاضره فقط لطفا سفره رو بچینید

با کمک مارتا سفره رو چیدیم 

سر ناهار اومدم بگم که..... 

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خب اینم از این ❤️و 💬 یادتون نره!